زخم زمانه را در مرهم پديد نيست

شاعر : خاقاني

دارو بر آستانه‌ي عالم پديد نيستزخم زمانه را در مرهم پديد نيست
شمشادوار تازه و خرم پديد نيستدر زير آبنوس شب و روز هيچ دل
از پنجه‌ي زمانه مسلم پديد نيستهرک اندرون پنجره‌ي آسمان نشست
وي جم به ماتم آي که خاتم پديد نيستاي دل به غم نشين که سلامت نهفته ماند
سرناي گم به بوده‌ي ماتم پديد نيستدردا که چنگ عمر شد زا ساز و بدتر آنک
در سينه کن به گور که همدم پديد نيستخاقانيا دمي که وبال حيات توست